جدول جو
جدول جو

معنی غریق گشته - جستجوی لغت در جدول جو

غریق گشته
(گَ تَ /تِ)
غرق شده. غرق گشته. مستغرق. رجوع به غرق و غرق شده شود:
مردی غریق گشتۀ بحر تحیرم
رندی غریب مانده به کوی قلندرم.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 313)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ دَ / دِ)
یعنی شرمنده شده. مؤلف گوید که طریق در اصل بمعنی کوفته و مضروب است، خاطر آدم خجل و شرمنده نیز کوفته میباشد. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ)
غرق شدن. رجوع به غرق و غرق شدن شود:
سوی خم شد به جستجوی رفیق
وآگهی نه که خواجه گشت غریق.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ دَ)
غریب شدن. غریب گردیدن. اغراب. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به ترکیبات مذکور و مدخل غریب شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
آنکه غرق شود. غرق شده. غرق گشته. رجوع به غرق شود:
مرد غرقه گشته جانی می کند
دست را در هر گیاهی میزند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ /کِ دَ)
غرق شدن. فرورفتن در آب:
تا نشد پر بر سر دریا چو طشت
چونکه پر شد طشت در وی غرق گشت.
مولوی.
ز هر سو برو انجمن گشت خلق
کز آن گریه در خون همیگشت غرق.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از غریق گشتن
تصویر غریق گشتن
غرق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریب گشتن
تصویر غریب گشتن
غریب گردیدن غربت گزیدن اغتراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرق گشتن
تصویر غرق گشتن
مصدر) غرق شدن فرو رفتن در آب
فرهنگ لغت هوشیار